نیما با طرح موضوع فرم در شعر امروز ، شعر را نه به عنوان پاره ای از اجزاء غیر مسؤول بلكه به مانند ساختمانی واحد تصور نمود كه اجزاء این ساختمان به نوعی ارتباط عرضی ، طولی و حتی تو در تو با هم دارند . بعد از نیما ، فرم و ساختمان شعر مورد توجه شاعران و منتقدین واقع شد و از زوایای مختلف مورد كنكاش و دقت نظر قرار گرفت . یدالله رؤیایی در اشعار و نوشته های خود به تكمیل موضوع مورد بحث همت گماشت . از دیدگاه رؤیایی ، شعر نظامی است كه اجزاء آن هدف واحدی را دنبال می كنند . امكان افزودن یا كاستن اجزاء وجود ندارد و حتی تغییر در نگارش یك كلمه ، یك حرف یا نوع تلفظ آن كل ساختمان شعر را دچار آشوب می كند . البته این تعریف كه برگرفته از فرمالیسم و شكل گرایی روس و تحت تأثیر نوشتههای یاكوبسن ، شكلوفسكی و دیگران بود با ظهور عرصه های جدید پسا ساختار گرایی از شالوده فرو ریخت و در شكل دیگر یا یك بی شكلی مضاعف تغییر هویت داد .
شاملو ، آموخته های خود از نیما را با گریز از وزن در شكلی نوین ارائه نمود . نگاه خاص این اشعار به كلمه ، زبان ، فرم ، موسیقی و اصولا چینش كلمات ، و توالی و ترتیب ارگانیك اجزاء شعر ، او را در ردیف شاعران ساختگرا قرار داد . اگر چه توجهات خاص شاعر به محتوا و وجوه معنایی شعر ( حداقل در برخی از معروفترین اشعار او ) این مسأله را مورد تردید قرار می دهد .
از میان تمام تكنیكهای بیانی و فنون زبان كه ساخت را در شعر شاملو تضمین می كند موارد بسیاری قابل ذكر است كه خصوصا قرینه سازی های ساختاری كمابیش در بسیاری از اشعار او دیده می شود . شاعر برای حفظ تعادل اجزاء در شعر ، ابتدا به روایت روی می آورد . حداقل ارزش روایت این است كه شاعر را از پراكنده گویی و استفاده از اجزاء نامتحد در شعر دور می كند . رضا براهنی در خطاب به پروانه ها نوع روایت ساده و تاریخمند در اشعار شاملو را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است كه شاملو در آنجا كه به روایتهای صرف روی آورده و خط سیر محتوا در شعر را دنبال می كند از زوایای پنهان زبان و كشف آن دقایق اسرار آمیز دور مانده و كلامی معنا سالار را ارائه می كند كه بی توجهی یا كم توجهی او به زبان ، كلام او را در حد كلامی معمول و منثور افول می دهد .
شاملو آنگاه كه به كلمه و زبان و ساختمان شعر حداقل درحد قرینه سازی های معمول توجه خاص مبذول می دارد و از طرفی آنجا كه به شكستن روایتهای یك رویه مبادرت می ورزد به مفهوم و جوهره شعر نزدیك و نزدیكتر میشود. موسیقی درونی و در شكل روان تر آن موسیقی جویباری ، آهنگی موزون را به بافت كلمات تزریق می كند . باستانگرایی و برخی دیگر از تدابیر و شگردهای بیانی فخامت كلام او را تضمین می كند.
شكل برجسته ای از قرینه سازی و استفاده دقیق از موسیقی و هارمونی كلمات در شعرترانه تاریك دیده می شود كه این شعر را در ردیف اشعار قابل تأمل شاملو قرار می دهد .
نظرات شما عزیزان: