تعریف فلسفه در تفکر نوکانتی بدیهی نیست
مهر: استاد فلسفه دانشگاه استنفورد و کانتشناس برجسته معاصر با اشاره به اینکه نزد فیلسوفان استعلایی پاسخ پرسش "فلسفه چیست؟" پیشفرض نیست، گفت: چه نزد کانت، چه در ایدهآلیسم آلمانی، چه در نو کانتیها، چه در پدیدارشناسی و چه در سایر رویکردهای استعلایی پاسخ سؤال "فلسفه چیست" مفروض انگاشته نشده است.
پروفسور آلن وود استاد فلسفه دانشگاه استنفورد در مورد این موضوع که آیا فرافلسفه از فلسفه قابل تفکیک است، گفت: سؤالات حوزه "فرا" به طور کلی بخشی از فلسفه به شمار میروند. "فیزیک چیست؟"، "ادبیات چیست؟"، "قانون چیست؟"، "دین چیست؟" تمام این پرسشها فلسفی هستند؛ اگر چه فیزیک، ادبیات، قانون و دین بخشی از حوزه فلسفه به شمار نمیروند.
وی تصریح کرد: اما سوال "فلسفه چیست؟" بایستی بخشی از حوزه فلسفه باشد. بر این اساس، فرا فلسفه را نمیتوان جدا از فلسفه پنداشت و منتزع کرد.
جوابی مستقل از فلسفه نمیتوان به "فلسفه چیست؟" داد
وود خاطر نشان کرد: ما نمیتوانیم "فرا" پرسش "فلسفه چیست؟" را مستقل از پرسشهای فلسفی حل و فصل کرد و آنرا مورد بررسی قرار داد. در مورد این سؤال شما باید بتوانید و یا حتی بایستی مدعی شوید که "فرافلسفه" جدا از فلسفه است.
مؤلف "کارل مارکس" خاطر نشان کرد: سؤال این است که آیا میتوان پرسش "فلسفه چیست؟" را به طور مستقل و مجزا از سایر جوابهای ما به پرسشهای فلسفی پاسخ داد؟
استاد فلسفه دانشگاه استنفورد تصریح کرد: در پاسخ باید بگویم که من مطمئن نیستم که پاسخ درست به این سؤال چیست اما تصور میکنم که پاسخی برای این سؤال وجود ندارد.
وی افزود: فیلسوفان طبیعی معتقدند که سؤالات و پرسشهای فلسفی را نمیتوان از پرسشهای علمی تجربی منتزع کرد. علاوه بر این، آنها معتقدند که به این پرسشها نمیتوان جدا و مستقل از علوم تجربی پاسخ داد.
مؤلف "اندیشه اخلاق هگل" تصریح کرد: حتی اگر با این فلسفه همراه شویم و حرف آنها را بپذیریم باز حتی سؤال "فلسفه چیست؟" را نمیتوان مستقل و مجزا پاسخ داد. همچنین نمیتوان این پرسش را مستقل از پرسشهای فلسفی رایج آنها پاسخ داد.
وی یادآور شد: فیلسوفان استعلایی معتقدند که برخی پرسشهای فلسفی وجود دارند که مستقل و مجزا از پرسشهای تجربی هستند. این پرسشها درباره امکان جستارهای فلسفی استعلایی هستند. اگر این پرسشها درست باشد، سپس برخلاف طبیعتگرایی، برخی پرسشهای فلسفی مستقل از برخی دیگر و مستقل از پرسشهای تجربی هستند. اما آیا پرسش "فلسفه چیست؟" پرسشی استعلایی(غیر جبری) است؟ به نظر من چنین نیست.
وود افزود: لذا و بر این اساس مایل هستم پاسخی برای آن بر اساس دیدگاه فلسفی بیابم. این پاسخ باید دربردارنده سایر پرسشهای فلسفی نیز باشد. بر این اساس و با لحاظ این موضوع، فکر نمیکنم که فرافلسفه از فلسفه جدا باشد و یا دنباله فلسفه باشد.
مؤلف "الهیات عقلانی کانت" در ادامه تصریح کرد: من فکر میکنم که برای پاسخ به این سؤال مفهومی را باید ابداع کند. این ابداع باید مبتنی بر ساختاری فلسفی باشد به طوریکه در آن فرا فلسفه مستقل از فلسفه است.
این کانت شناس معاصر تصریح کرد: برای نمونه شاید فیلسوفان استعلایی میتوانستند استدلال کنند که پرسش "فلسفه چیست؟" سؤال اساسی و بنیادی استعلایی است که پاسخ آن به عنوان پیش فرض مطرح است. من تصور نمیکنم که سنت فلسفه استعلایی چه در کانت، چه در ایدهآلیسم آلمانی، چه در نو کانتیها، چه در پدیدارشناسی و چه در سایر رویکردهای استعلایی چنین دیدگاهی را مورد پذیرش قرار داده باشند.
وی یادآور شد: بنابراین من تردید دارم که چنین مفهومی از ارتباط میان فرا فلسفه و فلسفه درست باشد. اما من نمیتوانم با قطعیت رد کنم که چنین مفهومی ممکن است درست باشد. بنابراین من نمیتوانم با اطمینان کامل از جواب درست به پرسش شما سخن بگویم و جواب درست آنرا بگویم.
وود در پایان تصریح کرد: به عبارت دیگر، من به طور موقت باور دارم که ما میتوانیم بر اساس یک رشته پرسشهای فلسفی، مشخص و معین کنیم که فلسفه چیست. براین اساس جواب و پاسخ ما به سؤال "فلسفه چیست؟" میتواند در مقایسه با پاسخهایمان به سایر پرسشهای فلسفی مستقل باشد.
پروفسور آلن وود استاد فلسفه در دانشگاه استنفورد است. او در دانشگاههایی چون کرنل، آکسفورد، میشگان و ییل تدریس کرده است. از وود کتابها و مقالات زیادی در حوزه فلسفه و اخلاق به چاپ رسیده است. "دین اخلاقی کانت"، "الهیات عقلانی کانت"، "کارل مارکس"، "اندیشه اخلاق هگل" و "اندیشه اخلاقی کانت" از جمله آثار او به شمار میروند.
«کوپرنیک» طی مراسمی در کلیسای جامع «فرومبورگ» به خاک سپرده شد
مهر: «نیکولاس کوپرنیک» ستارهشناس قرن شانزدهم که بدلیل تحقیقاتش از سوی کلیسا با عنوان مرتد محکوم شد 500 سال پس از آنکه در یک قبر ناشناس به خواب ابدی رفته بود، در کلیسای جامعی که زمانی در آن خدمت میکرد به خاک سپرده شد.
برگزاری مراسم و تدفین وی در کلیسای جامعی که خود زمانی به عنوان کشیش خدمت می کرد، نشان می دهد که چقدر رویکردهای کلیسا نسبت به دانشمندانی تغییر کرده که نظریه انقلابی آنها درباره چرخش زمین به دور خورشید به شکل گیری عصر علمی نوین کمک کرد.
«نیکولاس کوپرنیک» (1473 تا 1547) ستاره شناسی بود که شهرت چندانی نداشت و در لهستان که از مراکز علوم و یادگیری اروپا دور بود، زندگی می کرد. وی سالهای سال سخت کار کرده و اوقات فراغت خود را صرف توسعه نظریه خود کرد، نظریه ای که بعدها از سوی کلیسا با برچسب ارتداد و الحاد محکوم شد. چرا که این نظریه بشریت و زمین را از جایگاه مرکزی جهان خارج کرده بود.
نمونه انقلابی وی براساس محاسبات ریاضی پیچیده و مشاهدات آسمانها با چشم غیر مسلح بود چرا که در آن زمان تلسکوپ اختراع نشده بود. پس از مرگ وی جسدش در یک قبر بی نام در طبقه تحتاتی کلیسای جامع فرومبورگ، شمال لهستان قرار گرفت، درحالی که محل دقیق آن مشخص نبود. چند روز پیش طی مراسمی جسد وی با آب مقدس از سوی عالی مرتبه ترین روحانیون لهستان تقدیس شد و با تشریفات فراوان تابوت وی به داخل این کلیسا حمل شد و در محلی قرار گرفت که بخشهایی از جمجمه و دیگر استخوانهای وی در سال 2005 کشف شده بود.
اکنون یک سنگ سیاه گرانیت که روی قبر وی قرار دارد وی را به عنوان پایه گذار نظریه خورشید مرکزی و یک روحانی کلیسایی ( مقامی پایین تر از کشیش) معرفی می کند. این سنگ قبر با الگوی نظام خورشیدی که دارای یک خورشید طلایی است که شش سیاره دور آن قرار گرفته اند تزئین شده است.
در سال 2004 با درخواست بسیار یک اسقف محلی، دانشمندان آغاز به جستجوی بقایای جسد این ستاره شناس کردند و در نهایت یک جمجمه و چند استخوان از کوپرنیک 70 ساله در زمان مرگ را کشف کردند و با تحقیقات بیشتر روی استخوان شکسته بینی کوپرنیک و چند ویژگی دیگر شباهت آن را به پرتره ای که وی از خود کشیده بود را بیشتر نشان می داد.در تحقیقات بیشتر با انجام آزمایشات DNA از دندان و استخوانها با موهایی که در یکی از کتابهای کوپرنیک وجود داشت مشخص شد دانشمندان در نهایت بقایای جسد کوپرنیک را کشف کرده اند. این نمایش با شکوه کلیسای کاتولیک 18 سال پس از آن صورت گرفت که واتیکان از گالیله ستاره شناس ایتالیایی اعاده حیثیت کرد .
"قرن بیستم" قرن شکوفایی فلسفههای مرتبه دوم است
مهر: عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به تردید در مورد شکوفایی فرافلسفه در قرن بیستم گفت: قرن بیستم قرن شکوفایی فلسفههای مرتبه دوم، از قبیل فلسفههای ذهن، علم، دین و اخلاق است.
دکتر سروش دباغ در مورد این سؤال که اگرفرافلسفه را پژوهشی در مبانی و معانی و اهداف و محدودیتهای فلسفه بدانیم، آیا میتوان قایل به جدایی فرافلسفه از فلسفه باشیم؟ گفت: به یک معنا میشود تفکیک کرد. یعنی به این معنا که بگوییم فرافلسفه یک درجه یا مرتبه فراتراز فلسفه است. یعنی مبادی و مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی و دلالتشناختی آن را میکاود و تنقیح میکند و از حدود و ثغورش سراغ میگیرد. به این معنا میشود گفت که انفکاک میان فرافلسفه و فلسفه وجود دارد.
وی افزود: اما با این توضیح که فرافلسفه ناظر به فلسفه است یا به تعبیر دقیقتر ناظر به فعالیت فلسفی فلسفه در طول تاریخ است . دقیقاً مثل این میماند که شما در فلسفه علم فعالیت عالمان را که یک فعالیت جمعی و جاری است مدنظر قرار بدهید و راجع به آن تأمل و تفحص بکنید. به همین سیاق حتی میشود فعالیتهای فلاسفه را ابژه فلسفیدن قرارداد و راجع به آن سخن گفت. همان چیزی که از آن به عنوان فرافلسفه تعبیر میکنند.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در این باره که آیا میتوان قرن بیستم را شکوفاترین قرن در زمینه فهم مبادی و محدودیتهای فلسفه دانست؟ آیا فلسفه قرن بیستم عمدتاً فرافلسفه است؟ اظهارداشت: نمیشود گفت که این قرن عمدتاً فرافلسفه است اما میتوان گفت که از قرن هجدهم به این طرف حدود و ثغور قوه عاقله و محدودیتهای قوه عاقله ما در دستور کار فلسفه قرار گرفت، آنچه که به فلسفه نقادانه هم معروف است. این نوع تفکر نوع دیگری از فلسفیدن است که در دستور کار فلاسفه قرار گرفت. در قرن بیستم هم این موضوع ادامه پیدا کرد و از مباحث و مناظر مختلف به این قصه پرداخته شد.
این محقق و پژوهشگر در ادامه تصریح کرد: اما اینکه قرن شکوفایی فرافلسفه باشد تردید دارم ولی میتوانم بگویم قرن شکوفایی فلسفههای مرتبه دوم، از قبیل فلسفه ذهن ،علم، دین و اخلاق است. به عنوان مثال در سال 1903 کتاب "اصول اخلاق" مور را میشود سرآغاز فلسفه اخلاق دانست که به سالهای ابتدایی قرن بیستم برمیگردد. کارهایی از این دست در حوزه فلسفه ذهن، علم و دین هم انجام گرفته اما همه اینها را شاید به طور مشخص نتوان فرافلسفه نامید. یک نوع کند و کاوهای فلسفی نوین میشود نامید که با آنچه که پیش از این صورت میگرفت متفاوت بود.
این نویسنده و مترجم خاطرنشان کرد: اما توسعاً میشود گفت که این نوع کند وکاوهای فلسفی سابقه چندانی نداشته در عین حال فرافلسفه هم شاخهای بوده که به آن پرداخته شده است. اینکه بگوییم مشخصاً قرن شکوفایی فرافلسفه بوده تردید دارم اما اگر مرادتان این بوده که نوعی دیگر از فلسفیدن که به فلسفه نقادانه یا فلسفه درجه دوم یا از مرتبه دوم معروف است مطرح شده، میشود گفت بله، قرن بیستم قرن شکوفایی این نوع فلسفه و اینگونه نگاه کردن به کار و بار فلسفی در عالم است.
نظرات شما عزیزان: