هدف تطبیق دوره معاصر است
مهر: دکتر کلباسی با متفاوت خواندن" تطبیق" در دوره معاصر و سنت قدما تأکید کرد: هدف فلسفه تطبیق در دوره معاصر، وحدت متعالی نیست بلکه هدف، امکان فراهم آوردن گفتگوی فرا تاریخی است.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدا به دشواریهای کلمه" تطبیق" پرداخت و گفت: امروزه از تطبیق آنچه اراده می شود با آنچه در سنت قدما( چه عالم اسلام چه قرون وسطی مسیحی) بوده تفاوت قابل توجهی روی داده است.
کلباسی افزود: در سنت قدما وقتی از مقایسه افکار سخن می رفت، آرا و اقوال متفکران ذکر می شد و در پایان رأی مختار هم می آمد. شاید بتوان نخستین کتاب مقایسه میان آرا را " مابعدالطبیعه" ارستو عنوان کرد که بعد از او این سنت در غرب و عالم اسلام به کرات دیده شد و "کتاب الجمع" فارابی، "ملل و نحل" شهرستانی و" الفرق بین الفرق" بغدادی از جمله این آثار است. وی به تشریح معنای "تطبیق" در دوره معاصر پرداخت و گفت: نشانه مشخصی که از تطبیق به معنای معاصر می توان ذکر کرد آثار دو متفکر بزرگ معاصر یکی مرحوم پرفسور هانری کربن و دیگری پرفسور ایزوتسو است که آثاری در باب عرفان تطبیقی، فلسفه تطبیقی و کلام تطبیقی نوشتند. کلباسی افزود: اثر دیگری که در حوزه "تطبیق" به معنای معاصر تا حدودی نگاشته شد، اثر پرفسور ولستون با نام" فلسفه علم کلام" ترجمه مرحوم احمد آرام است که مؤلف به قصد مقایسه و البته تا حدودی تطبیق به معنای معاصر کلمه میان سنت اسلام و دو سنت یهودی و مسیحی از منظر علم کلام پرداخته است.
وی به معنای "تطبیق" در دوره معاصر اشاره کرد و افزود: تطبیق در دوره معاصر به معنای گذار از تفکر تاریخ انگارانه به سمت تفکر فرا تاریخ با تمسک به روش پدیدارشناختی است.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی تأکید کرد: پدیدارشناسی به مثابه روش نیست بلکه مسئله کشف المحجوب
به واسطه یافتن باطن اشیاء است. در این انکشاف نوعی تأویل(هرمنوتیک) نهفته است به همین دلیل در سنت معاصر پدیدارشناسی و هرمنوتیک بسیار به هم نزدیک می شود.
وی در پاسخ به این سؤال که چرا تطبیق در دوره معاصر در میان سنتهای غربی و شرقی باب شد، گفت: با آغاز قرن19 میلادی تفکر تاریخی(صورت هگلی تاریخ) چنین بود که تمام صورتهای غیرغربی حکم مقدمه دارند و در آغاز قرن بیستم توجه به تاریخهای غیرغربی در مدار توجه تفکر متفکران قرار گرفت.
دکتر کلباسی افزود: مرحوم ادوارد سعید در زمان نگارش کتاب" شرق شناسی" متأثر از ملاحظات پسانوگرا در باب تاریخ و فرهنگ بود و به این معنا توجه کرد که" تردید در حجیت مطلق تاریخ غربی" یک عنصر مهم در شرق شناسی است. به همین دلیل مدار توجه به افکار غیرغربی و عمدتا شرقی آغاز شد و امکان "فلسفه تطبیق" را فراهم کرد که البته این مسئله در باب مبادی است و صورتها و روشها هنوز در راه است. وی با اشاره به کتاب" صوفیزم و تائوئیزم" در حوزه تطبیق تأکید کرد: ایزوتسو در این کتاب تلاش کرد سنت عرفانی محی الدین عربی را با سنت دینی آئین تائو نزدیک کند و به این نتیجه رسید که این دو سنت در مبادی به یکدیگر نزدیک هستند که البته این با معنای "وحدت متعالی ادبا" به معنای سنت گرایان متفاوت است. چون در فلسفه تطبیقی معاصر، هدف وحدت متعالی نیست بلکه هدف امکان فراهم آوردن گفتگویی فرا تاریخی است.
کلباسی تأکید کرد: تفکر تاریخی یعنی تفکر مقهور زمان و مکان خاص و چیزی که به زمان و مکان خاص مقید شود امکان تطبیق آن با چیزی دیگر فراهم نمی شود مثلا با فلسفه هگلی نمی توان میان دو سنت مقایسه ای داشت. وی کربن و ایزوتسو را نمایندگان تلقی معاصر از تطبیق خواند و کاری که در برخی از گروههای آموزشی در دانشگاهها با عنوان" تطبیق" متداول شده را "مسامحه" خواند و گفت: "تطبیق" به معنای معاصر در واقع بیان صرف آرا مقدمه برای بیان مطلب دیگری است که امکان گفتگو میان سنتها برای گشایش فضایی نو منظور است.
نظرات شما عزیزان: