زندگانی، دوبار بایستی!
دشمن دوستروی، بسیارند،
دوستی غمگسار بایستی با این وصف، در خود زیستی و "تنهائی شمس"، شیوهای اضطراری بوده است، نه انتخابی و دلخواسته. شمس پیوسته، برای همزیستی، برای معاشرت، برای مصاحبت با مردمان، با تشنگی و نیاز تمام، در تلاش و پویان بوده است!
احساس تنهائی، عدم هماهنگی و سنخیت، هویتجوئی و سرگشتگی شمس، همهجا، در سخن او، اندوهآفرین است. چنانكه یادآور شدیم ــ همین كتاب، ص77-آ تا 79-آ ــ شمس از كودكی خود، بعنوان كودكی عجب، كودكی دگرگونه، كودكی منفرد، همانند جوجه مرغابییی تنها، كه فقط با جوجگانی دیگر، در زیر ماكیانی خانگی پرورش یافته است، لیكن صرفنظر از زایش و پیدایش خود دیگر با آنها، هیچگونه پیوندی نداشته است، یاد میكند. "دوران بلوغ شمس" نیز ــ همین كتاب ص80-آ تا 82-! ــ با شوریدگی و شیفتگی، و گمگشتهجوئی عرفانی، همراه با بیتابی، بیاشتهائی و رنج، سپری شده است . تا جائیكه موجبات نگرانی خانوادهی خود را فراهم میآورد.
"شمس" بهزودی درمییابد كه حتی شیخ راهنمیا او، از درك ویژگیهای وی، عاجز است .از اینرو، "شمس"، در جستجوی راهبری كامل، در پژوهش خویش، از خانه و زادگاه میبرد، و راهی سفر میشود اندكاندك، در برابر مردمان، بهویژه مدعیان پیشوائی و رهنمونی، شیوهی دفاعی و مردآزمائی در پیش میگیرد. آنها را به مردی و پختگی میآزماید . اگر انها را كامل یافت، سر بر آستانشان فرو میساید. و اگر آنان را، نابالغ و تهی از حقیقت دید، پرخاشگری میآغازد، و از آنها در میگریزد
"مردآزمائی شمس"، از معاصران درمیگذرد، و به تجدید داوری، دربارهی پیشوایان گذشته گسترش مییابد. شمس، دیگر هیچچیز را، تعبدی و تقلیدی نمیپذیرد. بایزید، حلاج، عینالقضاة، ابنسینا، خیام، شهابالدین سهروردی، و از معاصران، محییالدین عربی، و فخر رازی، هر یك را نارسائی، ناپختگی، و فقدان بلوغی است كی نمیتوان نادیده انگاشت. و به عنوان الگو، و نمونه آنان را، دربست پذیرفت. دید انتقادی، و داوری برای شمس، تا مرز برندگی شمشیر تیز، و كوبندگی گرز گران، بیمحابا، به پیش میتازد .
شمس: پرخاشگر مهربان
"شمس" كمحوصله، تندخو، یكدنده، پرخاشگر، سختگیر و انعطافپذیر است. به هنگام معلمی و مكتبداری، این تندخوئی و انعطافناپذیری خویشتن را آزموده است. به هنگام تنبیه، به هیچگونه، از سختگیریهای خود، نمیكاهد. لیكن در دل آرزو دارد كه ای كاش، دربارهی رفتار خارج از مرز، و بیرون از اصول تربیتی كودكی كه به قمار دست آلوده است، وی را آگاه نمیساختند. و یا ای كاش، زمانیكه او به جستجوی كودك، در حین انجام خلاف، میرود، كودك را آگاه میساختند، و از خشم او میگریزاندند. لیكن به هنگام عمد، و یا جهل و ناشناسی عوام، نسبت به او حتی با همه اهانتهای خویش، نمیتوانند خشم او را برانگیزند .شمس، در عمق دل، حتی توان دیدار شكنجههای تباهكاران را نیز ندارد .
ب-16
نظرات شما عزیزان: