شمس: سنتشكن، انقلابی مستمر
استقلالطلبی، بیزاری از تقلید، و گریز از تابعیت، طبعاً با "سنتشكنی" همراه است. سنتشكن، ناچار انقلابی و نوجوست. استقرار هر چیز تازه، خود بزودی سنت میشود. از اینروی، سنتشكن اصیل، خواهان انقلاب مستمر، و نوجوئی و بهخواهی پیوسته است. "جاننگری" او، "تكاپوئی" و پویا است. نه ایستا، و راكد و بیجنش!
"شمس"، عموماً سنتشكنی اینچنین است. شمس، سنتگرایان را "اهل متابعت"، اهل پیروی و تقلید از سنت و شرع، میخواند. و آنگاه با لحنی مثبت، همواره از بزرگان سنتشكن ــ از آنان كه هرگز اهل متبعت نبودهاند ــ و از عصیان و عدم پیروی آنان، یاد میكند:
"نیكو همدرد بود!
نیكو مونس بود!
شگرف مردی بود، شیخ محمد ]محیی الدین عربی[ ! اما در "متابعت" نبود! عین متابعت خود آن بود، نی متابعت نمیكرد!" (ش29)
"شهاب هریوه"، در دمشق كه گبر خاندان]پیامبر[ بود ... قیامت را منكر بودی! ...
آن شهاب، اگرچه كفر میگفت، اما، صافی و روحانی بود/ اسلام و "ایمان" را كه دیگران، پس از یكبار بدست آوردن و تحصیل، دیگر كیفیتی استوار میپندارند، "شمس"، امری بیقرار و ناپایدار، میخواند. "آرمان"، از نظر شمس، طبیعتی پویا، تكاپوئی، دینامیك، و دگرگونیپذیر دارد، و از اینرو، پیوسته به تائید، پیوسته به نوسازی، و پیوسته به تحصیل مجدد، نیازمند است. طبیعت دین، طبیعت آرمان و ایدهئولژی، "ثابت" نیست. "متغیر" است .و پاسداری آن، ناچار، به كوشش پویسته نیازمند است:
"پیش ما، یكبار، مسلمان، نتوان شدن! مسلمان میشود، و كافر میشود، و باز، مسلمان میشود! و هرباری از "هوی" (خواستهای پست نفسانی) چیزی بیرون میآید، تا آنوقت كه "كامل" شود. بدین ترتیب، از نظر شمس، "آرمانگرائی"، "كمالپذیری" است. و كمالپذیری، مجاهدهی پیوسته، نوسازی مكرر، و انقلاب مستمر درونی، بسوی یك كمال مطلوب آرمانی است!
ب--18
نظرات شما عزیزان: