ای دوست بیا ستاره بارانم کن
آیینه ی قد نمای یارانم کن
تا عرش ببر دوباره برگردانم
منصورِ تمامِ سربدارانم کن
شاعر محمد علی اصلاح پذیر
زدم به سینه، زدم تا که چاکچاک شدم
شبیه مردهی گمنام بیپلاک شدم
درخت هم شد و بوسید گونههای مرا
و زیر سایهی آن، سایهبان خاک شدم
کمی فشرده شدم قامتم کمانه زدند
به قالبی که بگنجد میان ساک شدم
خزیدم از همه سو روی تیغههای زمین
که زخمی گذر از روی اصطکاک شدم
کسی رسید که آلودهام کند در خویش
و من ز بودن بیهوده پاکپاک شدم
ستاره آمد و تیپا به بخت من زد و رفت
شدم جرقه و در گوشهای هلاک شدم